میم حال و روز روحی خوبی ندارد. مدام عصبانی است و به عالم و آدم گیر می‌دهد. م پیامی نداده و غمی البته اگر مشکلاتم با میم بگذارد، روی دلم نشسته. ته‌اش چی؟ هیچی. میم که اینقدر دوستم داره می‌گه ازم خسته شده. چی بگم و چی بخوام. حالم خوش نیست و تین ناخوشی معلوم نیست تا کی قراره ادامه پیدا کنه. دارم هر روز می جنگم برای زندگی و دراومدن از چاه افسردگی و هر روز هم یه داستان دارم بساطیه. به چی دلم خوشه؟ چرا چارچنگولی چسبیدم به زندگی؟ نمی دونم شاید فقط ترس از مردنه .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت معماران کارینا نمایندگی زیمنس در ایران Andrea علم حرف اول کهربا رنگ IE - صنایع | لطفا به آدرس جدید ما مراجعه نمایید | BTS & ARMY William عصفور