هم‌بستری با ح در زمان باعث شد زمان م یک هفته جلوتر بیفته و خب انتظارش رو نداشتم. نه پی‌ام‌اسی که زود اومد و نه دردها و نه خودش. اما اومد و هورمون‌ها تعدیل شدند و تصمیمم رو گرفتم و از همه‌جا بلاکش کردم. واقعا دیگه خسته شدم از بی‌ادبیش. آدم دلنشینی بود اما نرمال نبود ولی بی‌ادبیش حقیقتا غیر قابل تحمل شده بود بخصوص که میدیدم با بعضی‌ها چجور راه میاد. نمی‌خوام بهش فکر کنم یا تحلیلش کنم. جدا بسه حماقت. تو کتاب فلسفه‌ی تنهایی دو نکته‌ی خوب خوندم اول دومی رو می‌گم که مرتبط همین حرف قبلی بود. می‌گفت احساسات اگرچه صددرصد منشا درونی ندارند امما باید بلد شیم نحوه‌ی مواجههمون با جهان رو مدیریت کنیم و احساساتمون در ید قدرت خودمون باشه. میدونم پیر شدم اما هیچ وقت دیر نیست.

و اما دیروز که به دیدار استاد رفتم. خب نه می تونم بگم خوب بود و نه می‌تونم بگم بد بود. بهم گفت قماربازی، گفت رو قله‌ای و در اکنونی و . بعد که از احساسات واقعیم گفتم شاکی شد. گفتم مولانا رو کنار گذاشتم، شعر رو کنار گذاشتم، به خدا باور ندارم و . ترش کرد. من بازهم اهل متابعت نبودم بازهم تو وادی خودم بود و جایی که اون ازش تعریف می‌کرد رو دوست نداشتم. 

من نمی‌تونم اشتباه تبعیتم از کسی رو ببخشم اما اگه اشتباه بدتری رو با فکر خودم  مرتکب بشم راحت‌تر می‌بخشم. پس نباید هیچ‌گاه اهل متابعت بشم. این یه اصله.

خوب که نگاه کنی عشق نخستین و بکرت به استاد اینجور فرو نشست چطور باقی چیزها فروکش نکنه.

و اما نکته‌ی بعد از کتاب فلسفه‌ی تنهایی. من در رابطه هم کمال‌گرام و چیزی رو در رابطه می‌جویم که هیچ گاه محقق نمیشه و همین رنجم میده و درد می‌کشم و احساس تنهایی می‌کنم. ولی با این حس کمال‌طلبیم چه کنم؟ باید بیشتر فکر کنم‌. شاید راهش مینیمالیست شدن باشه. فعلا در خوردن شروع کردم به کم خوری و به نوعی قانع شدن. شاید تمرین خوبی برای حوزه‌های دیگه هم بتونه بحساب بیاد.

میم هم قصد داره بعد این دوتا پروژه همه‌ی بحث ممیزی ر کنار بگذاره. نگرانم از تصمیمش اما امیدوارم خراب نشه و نتیجه خوبی داشته باشه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معماری خدمات مجالس بخش نقد علوم انسانی مداحی های 96 Forum84.ir به تعالی بیندیشیم متعالی عمل کنیم در دست تعمیر ... روستای ساطح فرجام نیک آموزش کامل