دارد چیزی بینمان شکل میگیرد. یک بازی جدید. درست روزی که ح بلاکم کرد -شب تولدم- مح آمد و بدنیای تنهاییم پا گذاشت. ۱۸ سال دارد و شیفتهی خواندن و دانستن است. دوبرابر او سن دارم و دارد چیزی از جنس هیچ که هر دومان میدانیم هیچ است و جز وابستگی و هورمون نیست بینمان شکل میگیرد.
همین چند روز پیش فهمیدم ADHD هستم. میدانم بخش زیادی از اتفاقات دوروبرم با مصرف دارم تعدیل میشود. میدانم همه چیز هیچ بر هیچ است منتها مدتی ست عناد مانع از آن شده تا درست ببینم و دارم چنگ میاندازم تا آنچه میخواهم را رد کنم. قصد دارم بیماریم را درمان کنم و با دوپامین دارویی تمرکزم را بر کارهایم بیشتر کنم. قصد دارم کمی دوباره آزاد اندیش باشم. متاسفانه نگاه میم مانع از آزاداندیشی ام میشود.
و چند باید دیگر مثل نظم، کم خوابی، مطالعه،. کنکور دکتری دوباره به تاخیر افتاده و کاش من آیپیام قبول شوم. از امروز کمی درسگفتار گوش میدهم و خلاصه که اوضاع را باید به سمت بهبودی بسازم.
مح هم شاید کمک خوبی باشد تا احساس تنهایی نکنم.
درباره این سایت